یاد روزی افتادم که یکی از بیمارانم توسط شوهرش بیرون از در مطب بد جوری کتک می خورد. دلیل کتک زدن مرد که گویا رزمی کار قدر قدرتی هم بوده را نمی دانستم فقط ضربه های کاری او را می دیدم که با قدرت حواله همسرش می کرد که انگار حریف مبارزه اش توی تاتامی است.
زن بیچاره برای مشکلی مراجعه کرده بود و ناگهان شوهر که از حضور زن بیرون از خانه آگاه شده بود- گویی زندانی اش از زندان آزاد شده- برای بردن در فقس اینگونه مشت و لگد می زد . من با توان خود نتوانستم کاری از پیش ببرم. بیرون از در مطب تا توانست بیچاره را کتک کاری کرد و بعد با عشق!! دست او را گرفت و برد درون ماشین و رفت.
نمی دانم چی شد که یاد داستان خاله سوسکه افتادم. حتما همه آن را شنیده ایم خاله سوسکه ای که راه می افتد تا به همدان برود تا شوهر کند بر مردی ، در راه هزاران مرد به او پیشنهاد ازدواج می دهد و خاله با گزینش دقیق خود!! آنها را رد نموده تا به آقا موشه می رسد که یک دل نه صد دل عاشق خاله می شود و ……
خاله سوسکه از هر مردی که تقاضای ازدواج می کند سوال می پرسه که اگر دعوای مان شد مرا با چه می زنی و مرد در جواب به فراخور فرهنگ و پیشه و دانش خود از روش های مختلفی برای تنبیه استفاده می کند که موجب ترس و هراس خاله شده و در انتها موشی که با دم نازکش او را تنبه می کند مقبول خاله قرار می گیرد.
تا اینجا همه چیز بی ربط است . اما وقتی با دقت به داستان نگاه می کنیم و موضوع سوال گزینش خاله سوسکه را بیشتر و با دقت مطالعه می کنیم می بینم که چرا مردان اینگونه وحشیانه بر همسرانشان دست دراز می کنند.
خاله می پرسد اگر دعوایمان شد…. که قبول این موضوع را نشان می دهد ، دعوا جزء اتفاق های است که بین دو نفر با دو دیدگاه متفاوت کنار هم زندگی می کنند رخ می دهد. تفاوت دیدگاه و تفاوت در روش حل مشکلات ممکن است ایجاد اختلاف کند و این ایجاد اختلاف گاها با بیان تند هم همراه است. اما موضوعی که داستان را جالب می کند قسمت دوم بیانات خاله ی محترم است که اگر دعوای مان شد مرا با چه می زنی.
این هم یعنی خاله قبول دارد که اگر دعوای مان شد و مرا زدی کار اشتباهی نکرده ای . قبول دارد که کتک خوردن اشکال ندارد. قبول دارد که مرد باید زن را در صورت بروز اختلاف بزند. فقط یک سوال مهم برای خاله پیش آمده که…. حالا مرا با چه می زنی . اگر طرف گفت ترا با ساطور می زنم باید از دست او فرار کرد اما اگر باد دمب نازک او را زد باید در آغوشش پرید.
حالا داستان دستتان آمد. فهمیدید چرا من به یاد خاله سوسکه افتادم.
با قصه ها ی خود ذهن کودکان را شکل می دهیم. با گفتن داستان قهرمانی ها آنان را به دنیای قهرمانی می بریم و از آنان می خواهیم اگر نا مرادی دید فریاد برآورد. در بین این داستانها آموزش های قرار می دهیم که نا خودآگاه به کودک آموزش های دهد.
ثابت شده است آموزش های که غیر مستقیم و با اثر بر روی ناخودآگاه همراه باشد دوام بیشتری دارد. اثر آموزشی داستان خاله سوسکه – کتک خوردن طبیعی است و حق زن است فقط با چی کتک خوردن مهم است- بر ذهن ناخودآگاه کودکان اثر کرده و باورهای بزرگسالی شان را می سازد.
خلاصه امروز یاد زنی افتادم که بیرون در مطب از شوهرش کتک می خورد و من نمی توانستم هیچ کمکی برای او باشم. و جالب اینکه وقتی از دیگران کمک خواستم گفتند. « آقا به تو چه ؟ زنشه ! می خواد ادبش کنه. تو رو سننه؟؟ »
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه
بدین
سلام.وبسایتتون خیلی خوب و مفیده.به کارتون ادامه بدین
ممنون