چهارشنبه ۸ مرداد تا شنبه۱۱مرداد ۹۳ پاریس
از سویس به سمت فرانسه راه افتاده ایم. دو تفاوت اساسی در مسیر مشهود است. اول اینکه شرایط دیگر کوهستانی نیست و بیشتر هموار و مسطح است و البته همچنان سرسبز . دوم اینکه پارکینگ های بین راهی بیشتر جنگلی است. منطقه وسیعی از جنگل هست که یک قسمت کوچکش را پارکینگ کرده اند با دستشویی و توالت و میز و صندلی برای نشستن و در کردن خستگی و خوردن ناهار یا شام و یا عصرانه ای. می توانی درون جنگل بروی و گردش کنی. در همین تفاوت دوم یک نکته ی مهم وجود دارد. تا کنون بعد از یونان دستشویی های بین راه خیلی ناجور نبودند. برخی خیلی تمیز و برخی معمولی اما از این به بعد با توالت و دستشویی های نه چندان تمیز روبرو هستیم.
در اولین پارکینگ جنگلی ایستادیم و از سیب جنگلی اینجا مزه کردیم. ترش بود مثل سیب های جنگلی شمال. داخل جنگل با آن رطوبتش روی زمین چندین لیسه دیدم ، با رنگ نارنجی تیره. چه رنگ متفاوتی داشت و چقدر درشت بود. بزرگ و کوچک سرسره بازی می کردند ، کودک درون همه ما خیلی شاد و زنده است. چه آنهایی که از درخت سیب چیدیم و چه سرسره بازی کردیم
ادامه راه دو طرف اتوبان جالب است. ناگهان جنگلی انبوه می بینی و بعد مرتعی وسیع و بعد باز جنگل و مرتع. فرانسه با ۶۴۰ هزار کیلومتر مربع است و در سال ۲۰۱۲ حدود ۶۶ میلیون نفر جمعیت داشت. حدود ۲۸ درصد از خاک فرانسه جنگلی است.
ورود به پاریس از طریق زمینی و با اتوبوس ،حس متفاوتی نسبت به شهرهای دیگر داشتم. ورودی شهر نامرتب و خیابان ها و دیوارها پر از نوشته و کثیف بود. تا کنون به هر شهری که وارد شده ایم ورودی شهر تقریبا مشابه داخل آن بود. تمیز و مرتب اما اینجا یکهو وارد یک کلان شهر نه چندان تمیز می شوی . انگار وارد تهران شده ای. رانندگی در پاریس هم مثل باقی شهرهای اروپا نبود. برای اولین بار صدای بوق از ماشین ها می شنیدم. انگار مردم کمی عجول تر از جاهای دیگر بودند.
هوا روشن است و وقت برای دیدار از برج ایفل هست. به سمت برج می رویم و در صف می ایستیم تا از این سازه که روزگاری بلندای آن زبانزد بود دیدن کنیم. ساخته آقای گوستاو ایفل که برای صدمین سالگرد انقلاب فرانسه و در نمایشگاه جهانی ساخته شد در سال ۱۸۸۹ به پایان رسید. سازه ای فلزی که ۳۲۴ متر طول و در زمان خود مرتفع ترین سازه ها به شمار می رفت. البته بسیاری از بزرگان فرانسه نظیر امیل زولا ، الکساندر دوما از ساخت این برج ناراضی بودند اما هر چه هست اکنون یکی از پر بازدید ترین مکانها در دنیاست.
توی صف طولانی ایستاده ایم و آرام ، آرام حرکت می کنیم. مردی دلقک ادای دیگران را در می آورد. اول از همه ادای مرا درآورد. عین دوربین فیلم برداری عین دیگران رفتار می کند. کارش را خوب می داند. بعد از اینکه خوب دلقک بازی درآورد نوبیت به پول جمع کردن است. البته حقش بود. نفهمیدیم کی نوبت ما شد.
بالا رفتن از برج با آسانسور تا آخرین مرحله نیاز به تعویض دو آسانسور دارد. می شود فقط بلیط یک آسانسور را تهیه کرد . از بالا می توانی رود سن را تماشا کنی که در حرکت است. هوا تاریک شده و شهر با نور چراغ هایش زیر پای ما روشن دیده می شود. از آن بالا می توانی میدان شان دو مارس را ببینی و خط سیر ش را اگر ادامه دهی ، مدرسه نظامی پاریس آن سو تر دیده می شود.
برج ایفل را هم روز دیدیم و هم در شرایط چراغانی شده اش. چقدر زیبا و با شکوه است. از هر جای می توانی برج را تماشا کنی اما از آن سوی رود سن و از دور وقتی کنار پل ها هستی این برج با شکوه تر جلوه می نماید . از برج فاصله گرفتیم و دور شدیم تا در هتلی کنار رود سن جا بگیریم، استراحت کردیم تا خستگی ورود به پاریس از تن برود.
نکته ی دیگری که صبح بعد از ورود به پاریس متوجه شدم متفاوت بودن هتل های پاریس است. نسبت به سرویسی که ارایه می دهند گرانتر هستند. صبحانه خوردیم و به سمت موزه لوور رفتیم. کاخ لوور که در قرن دوازده ام توسط فیلیپ دوم ساخته شد، منزلی برای شاهان فرانسه بوده که بعدها در انقلاب فرانسه سر از تنشان جدا شد و این مکان با آثار بی نظیرش از سال ۱۷۹۲ تا کنون به عنوان موزه عمومی مورد استفاده قرار گرفته است. داخل آن می توان آثار فاخری از دوره های مختلف و کشورهای مختلف را تماشا کرد. جهانی است برای خودش این موزه. اگر دانشجوی هنر هستید یا مشتاق هنر یک روز برای بازدید از موزه بسیار اندک است. باید هفته ها برایش وقت بگذاری اما ما اگر مشتاق هم باشیم وقت نداریم. با کارت ایکوموس بدون پرداخت وجهی به داخل موزه شدیم. بیش از ۳۵ هزار اثر هنری در بیش از هشت قسمت موزه نگهداری می شود. ما به قسمت ایتالیا و بین النهرین و ایران و مصر رفتیم. شکوه ستون گاوسر معبد آپادانا که از شوش به اینجا منتقل شده بود افسون کننده است. سنگ نوشته کمان داران که به صورت دیوار کامل در اینجا به نمایش درآمده شکوه دوران قدیم ایران را نشان می دهد. لوح حمورابی و قسمت های از تخت جمشید را تماشا کردیم. ظروف گلی و نقش برجسته های آشوری و گاوبالدار آنان را تماشا کردیم. مومیایی های مصری و اله ها و خدایان آنان را تماشا کردیم.
همه ی این تخته سنگ ها و تصویر های دیوار از کشور من به این موزه آمده است. چطور ؟ چگونه؟ کی ؟ خدا می داند.
هر بار از هر قسمت که بازدید می کردیم باز می گشتیم به زیر هرم شیشه ای که ظاهری نچسب با این تاریخ کهنسال دارد. بنایی شیشه ای که به هرم شیشه ای معروف است و زیر زمین آن که محل ورود کاخ است در سال ۱۹۸۸ شروع و یک سال بعد پایان یافت. بیرون موزه هم ساختمان کاخ و مجسمه ها دیدنی هستند.
موزه لوور را که تماشا می کنی متوجه می شوی شهرت چقدر موجب تجمع مردم می شود. دور وبر نقاشی مونالیز یا لبخند ژکوند آنقدر شلوغ بود که به راحتی نمی توانستی نزدیک شوی. هر کس می خواست با عکس گرفتن در کنار این تابلو نشان دهد وارد موزه شده است. تابلوهای دیگر هم فراوان بازدید کننده دارد اما این تابلو یک چیز دیگری است
از موزه و تندیس ها جدا شدیم و به سمت پل عشاق راه افتادیم تا به خیابان سوربون و کلیسای نتردام برویم. پل عشاق جالب است پلی بر روی رود سن که از قفل های که بر تنه پل خورده پر شده است. عشاق بر روی قفلی نام خود را می نویسند و به دیواره پل قفل می زنند و کلیدش را ته رود می اندازند. نشانه ای از پایداری عشقشان . کنار رود سن دو طرف دکه های هست که نقاشی و آثار هنری و کتاب می فروشند.
خیابان سوربون را تا انتها بروی به دانشگاه سوبون می رسی. از پل عشاق که به سمت خیابان سوربون می روی کلیسای نتردام و منارهای آن مشهود است. کلیسایی که با آثر بی نظیر ویکتور هگو نام آور شد. گوژپشت نتردام که داستان مردی است با قوز در پشتش که عاشق دختر کولی می شود کازیمودی گوژپشت در بین برج های دوقلوی کلیسا در رفت و آمد است.
در محل فعلی کلیسای نتردام در قرن چهارم معبدی وجود داشت که در قرن چهار به همان صورت به کلیسا تبدیل شد اما به دلیل افزایش جمعیت در قرن دوازده ام این معبد خراب شد و ساختمان دیگری به جای آن ساخته شد. دو قرن ساخت کلیسا طول کشید و در سال ۱۳۴۵ میلادی پایان یافت . در زمان خود طویل ترین کلیسا بود اما الان فقط به عنوان زیباترین اثر معماری گوتیک معروف است.
ناهار سرپایی و درحال قدم زدن چقدر جالب است. سرپایی قدم زدن و ناهار خوردن به عنوان عادتی است در این شهرها. آدم دلش می خواهد کوله بر پشت و ساندویچ در دست درشهر بگردد. برای ما که وقت حکم کیمیا را دارد نشستن برای ناهار لازم نیست.
بعد از ظهر به سمت طاق نصرت پاریس رفتیم. میدان شارل دو گل که از محل اتصال دوازده خیابان درست می شود که معروف ترین آن خیابانها شانزلیزه است. در وسط این میدان بنای عظیمی به افتخار جنگجویانی که در راه فرانسه – بخصوص در دوران حکومت ناپلون – جان خود را از دست داده اند ساخته شده است. میدان شهدای گمنام است. در ضلع شرقی این بنا به سمت خیابان شانزلیزه سربازی دفن شده که همیشه آتشی بر روی مزار او روشن است. و در هر عصر طی مراسم با شکوهی این آتش تجدید می شود. خوشبختانه ما در زمان مراسم به میدان رسیدیم. مراسم رژه و سان دیدن و مارش نظامی است و احترامی که برگزار می شود.
قدم زدن در خیابان شانزلیزه هم حالی دارد. با آرامش و طمانینه . پیاده رو هر طرف خودش به اندازه یک خیابان است. فروشگاه ها در شرایط حراج هستند و کافه ها هم مشغول پذیرایی از مردم. هر چه به تاریک شدن هوا نزدیک شوی ، فروشگاه ها تعطیل و کافه ها باز می شوند.
صبح جمعه به سمت کاخ ورسای رفتیم. کاخی که به دستور لویی چهارده ام ساخته شد و رسما در سال ۱۶۸۲ گشایش یافت. پادشاه هم می خواست از شهر دور باشد و هم می خواست همه ی درباریان را تحت کنترل داشته باشد و هم اینکه مانع دست درازی درباریان به املاک در قسمت های دیگر شهر. به همین دلیل دستور داد تا کاخی در بیرون شهر و در روستای با نام ورسای بسازند که از چیره دست ترین معماران و تزیین کاران برای این کار استفاده کرد. و علاوه بر خودش درباریان و قضات و دیگر دیوان سالاران را مجبور کرد به این سمت بیایند.
معماری این کاخ و باغ قسمت جنوبی آن بی نظیر است. باغ ورسای و فواره هایش از درون کاخ و ایوان دیده می شود . ورود به کاخ و باغ برای ما که کارت ایکوموس داشتیم رایگان بود . نقاشی ها و مجسمه ها و سقف نگاره ها همه فوق العاده بود. و باغ هم که به دریاچه ای بی انتها منتهی می شود زیبا و دیدنی است.
ناهارمان را بیرون کاخ ورسای نوش جان کردیم. خوب بود حس کردیم در چند قرن گذشته هستیم و مشغول نوش جان کردن ناهار در کنار درباریان هستیم. فقط اگر یک دست فروش مزاحم عیش ما را منقس نمی کردند ، همه چیز خوب بود. دست فروش آمد و با ساعت و روسری و آینه های کوچک خود ما درباریان را به خود مشغول کرد. البته خوب بین ما جا خوش کرده بود و تا آخرین لحظه پیش ما ماند تا ما به سمت موزه جنگ و مزار ناپلون رفتیم.
ناپلون بناپارت بعد از مرگ در جزیره موریس و بر اساس وصیت نامه اش به کنار رود سن بازگردانده شد و در محلی دفن گردید که پیش از آن لویی چهارده ام آن را برای نگهداری سربازان معلول استفاده می کرد. بنای آرامگاه ناپلون از یک طرف به موزه جنگ متصل است و با دیدن ابزار و ادوات جنگی می توان از ساختار جنگ آوری مردمان قدیم اطلاع کسب کرد. شوالیه ها و اسب های ذره پوش و انواع ذره و خود و باقی ادوات جنگی. جالب است که این مکان به عنوان هتل Les Invalides هم مورد استفاده قرار می گیرد.
مقبره ناپلون و گنبد مطلایش جالب بود. برداشتی از کلیسای واتیکان حتی محرابی که در واتیکان از جنس چوب بود اما اینجا به سنگ مرمر سیاه تبدیل شده بود. ناپلون و خانواده اش اینجا دفن هستند. خود ناپلون سوار بر تابوتی که بیشتر شبیه کشتی است در زیر گنبد و یک طبقه پایین تر دفن شده . دیگران به احترام او آمده اند تا ببینند عاقبت جنگ آوری که نامش پشت دشمنانش را به لرزه وا می داشت کجا و چیست. بیخود نیست که شاعر عزیز حافظ بزرگوار می گوید « عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنید افلاک انداز« آیا ناپلون به این شعر حضرت حافظ آگاهی پیدا کرده بود که در زمان حیایتش مدام در حال ایجاد غلغله و مشعله در اطرافش بوده ؟!
از اینجا به سمت تپه مونمارتر راه افتادیم. قسمتی از پاریس که تراکم جمعیت بیشتری دارد. فروشگاه ها ارزانتر است و خیابانی شلوغ و پر رفت و آمد. بیشتر سیاهان و پاکستانی و هندی اینجا زندگی می کنند.این قسمت مسلمان نشین است. به سمت بام پاریس رفتیم تا به کلیسای ساکرکور برویم. به زبان فرانسه البته نام خوش آوا تری به گوش می آید. این کلیسا بعد از برج ایفل دومین مکان دیدنی پاریس از نظر بازدید گردشگر شناخته شده است.
از زمانهای بسیار قدیم بر روی تپه های مونمارتر همیشه معابد وجود داشته است چه در زمانی که قوم گل حاکمان اینجا بودند چه بعدها که رومیان فرانسه را در دست گرفتند و چه بعد ها که کلیسا حاکم بلا منازع اروپا بود. روی این تپه یا معبد بوده یا کلیسا، آخرین بار لویی چهارم کلیسایی بر روی تپه ساخت ، اما بنای حاضر در سال ۱۸۷۳ و به دستور مجلس ملی فرانسه و برای بخشش گناهان کمون پاریس ویادبودی برای کشته شدگان جنگ با آلمان – پروس – ساخته شد. هزینه های ساخت این کلیسا را دولت پرداخت کرد و در سال ۱۹۱۹ پس از جنگ جهانی اول افتتاح شد.
همیشه مخالف و موافقانی برای ساخت یک سازه وجود دارد و این کلیسا از آن مستنسنی نیست. گنبد مرکزی بزرگ و چهار گنبد کوچک در اطرافش . از بالای گنبد مرکزی می توانی تا ۵۰ کیلومتری شهر را ببینی. در داخل سقف آن بزرگترین موزائیک فرانسه با مساحت ۴۷۵ متر مربع نصب شده است که تصویری از عیسی مسیح را نشان میدهد. در پائین این موزاییک به زبان لاتین نوشته شده است: «از طرف فرانسه ملتهب، هدیه به قلب مقدس عیسی، برای سپاسگزاری و درخواست بخشش گناهان.»
هنگام ورود به کلیسا از پله های زیادی بالا رفتیم. باید بالای تپه می رفتیم. جمعیت فراوان است. انگار در زمان قدیم هستم. در کنار من بیماری بر دوش مردی است و دخترکی در آغوش پدر، آرام بالا می روند تا در درون کلیسا برای بیمار خود دعا کنند تا شفایش را از خدای خود بگیرند. هنگام ورود از آب مقدس که درون جامی بسیار بزرگ وجود داشت به پیشانی خود زدند. شکوه و ابهت فوق العاده روحانی داشت این کلیسا. شاید بعد از بالا آمدن از این راه شیب دار و تلاش قلب برای رساندن خون به بدن این حس در من ایجاد شده بود اما حس خوش آیندی بود.
پاریس با این همه زیبای اش بی نظم و ساده بود. شهر شلوغ و پر رفت وآمد . رودی که همچون ماری به گرد شهر می گردد و زندگانی شهر را با حضورش به ارمغان آورده است. پاریس دور از دریاست ولی پاریسیان را چه باک، اطراف رود سن را همچو پلاژ دریا درست کرده و مردمان در حال آفتاب گرفتن هستند. مردم ، بی خیال همه چیز ،از آفتاب عالم تاب بهره می برند.
صبح شنبه با قدم زدن در کنار رود سن و چیدن تمشک وحشی روز خوشی را شروع کردیم. صبح به سمت پانتون حرکت کردیم. با ورود به معبد ، ناگهان دچار شوک شدیم. نقاشی دم در وردی به شدت تاثیر گذار است. جلادی را می بینی که سر دو تن را جدا کرده و با تعجب تبر بر زمین انداخته به سومین سری خیره شده که در درون دستهای مرد قدیسی بالا گرفته شده است. داستان افسانه ای است قدیمی که قدیسی را نشان می دهد حامی فرانسه. جلاد سر از تن قدیس جدا می کند و او سر را در دست هایش می گیرد و ایستاد به راهش ادامه می دهد. این نقاشی نفس همه را درون سینه حبس کرد.
شکوه معبد کم از شکوه معابد یونان نداشت. زیبا و عالی با مجسمه ی زیبای در زیر گنبد بزرگ وجود داشت. مردی را نشان می داد در لباس کشیشی ساده با شمشیری در دست که دو سوی او مردان رزم آور و مردان سیاست ایستاده بودند.
دلمان می خواست آونگ فوکو را در این معبد ببینیم. همان آونگ ۶۷ متری که فیزیکدان معروف فوکو برای اثبات گردش زمین از گنبد آویزان کرده بود و این روزها به دلیل مرمت آن بالا نیست.
معبدی با شکوه که مدفن بزرگان فرانسه است. ویکتور هوگو و امیل زولا ست. ولتر هم همین زیر خوابیده. دومای بی نظیر هم همینجاست و دانشمندی که در دو رشته فیزیک و شیمی جایزه نوبل گرفت نیز همین جا خوابیده است ، ماری کوری اگرچه لهستانی است اما فرانسویان به او افتخار می کنند.
بیرون معبد هم مجسمه ای است از مرد چاقی -ظاهرا کشتی سومو کار می کند – که لخت ایستاده و تماشا گر مردمانی است که به سوی معبد می آیند. ما اما باید از معبد و از پاریس بیرون برویم و به سمت بلژیک رانندگی کنیم . از زوریخ تا پاریس ۶۵۵ کیلومتر رانده بودیم و اکنون باید ۳۰۵ کیلومتر به سمت شمال برانیم تا به بروکسل برسیم.
سلام، می خواستم ازتون خیلی تشکر کنم که این تجربه عالیتون رو با ما به اشتراک گذاشتین. منم می خوام به زودی انشاالله این تجربه رو به دست بیارم.
اگه لطف کنین، بفرمایین ۱، پولهاتون رو چطور حمل می کردین? اگه کردیت کارت گرفتین، کجا افتتاح حساب کردین?
۲ آیا جایی در این مسیر بود که احساس امنیت کمتری نسبت به جاهای دیگه بکنین?
۳ اگه مجبور بشین دو یا سه کشور رو از این مجموعه حذف کنین تا کشورهای دیگه ای جایگزین اونا کنین کدوما رو حذف می کنین?
۴ به نظر میاد این سفر خیلی با عجله بود و فرصت ۲۴ روزه برای این سفر کافی نیست? درسته?
با تشکر
۱) با توجه به اینکه مسافرت به صورت یک تور و با اتوبوس صورت گرفته و خورد و خوراک ما هم به صورت غالب با خود تور بود در نتیجه نیاز نبود که پول زیادی با خودمون همراه داشته باشیم. همان مقدار مجاز هر مسافر برای ما کافی بود. من همیشه در مسافرت یک کوله پشتی و یک کیف کمری همراهم هست و وجه مورد نیاز را همراهم می برم. البته طبق توصیه بزرگان همه وجه را همراهم نمی برم و توی صندوق ( safe box) هتل می گذارم. من نیاز به کارت اعتباری نداشتم. مبالغ را هر دو کشور تبدیل کردم – ترکیه و مجارستان – باقی کشور ها از یورو استفاده کردم
۲) همه ی کشورهای که رفتیم به طور عام به ما اعلام می شد که مواظب کیف و پول و وسایل خودمان باشیم. در هر جایی که صف می ایستادیم – فرودگاه ، صف رفتن به مکان های دیدنی و … – از تلوزیون آن برنامه ای پخش می شد که نشان می داد چطور از وسایل خودمان مراقبت کنیم. در تمام مسیر سفر باید مواظب تبدیل وجه خود باشید که در صرافی های مجاز انجام شود. در پاریس دست فروش های فراوانی بودند و به توصیه دیگران برای خرید از آنها فقط پول به اندازه ارایه شود چون غالبا اسکناس های تقلبی به مسافران می دهند.
از نظر امنیت کلی با توجه به اینکه در گروه بودیم مشکل خاص نداشتیم اما در پاریس و مجارستان از یکی از همسفرهای ما دزدی کردند. در ونیز ایتالیا گدا زیاد دیدم.
من همیشه در همه جا مواظب لوازم و وسایلم هستم توصیه می کنم مواظب وسایل خود باشید.
۳) ما از آلمان به خوبی دیدن نکردیم. به نظرم می شد آن را حذف کرد. اما دیدن از یونان و ایتالیا و اطریش و مجارستان فوق العاده بود. می شود یک برنامه یک هفته ای برای اتریش و مجارستان تهیه کرد. و همینطور یونان و ایتالیا.
۴) برنامه ی زمینی با گروه و تعداد زیاد بود اما فوق العاده خاطره انگیز و خوب.
امیدوارم شما هم از برنامه تون لذت ببرید
از راهنمایی و پاسخ شما بسیار متشکرم
به نظر من خاطرات شما در این سایت کامل ترین راهنما برای این مسافرت بود که در اینترنت دیدم
خوشحالم که مورد قبول قرار گرفته
سلام .
با اینکه مدت زیادی از گزارش شما میگذرد ، اما بسیار مفید و ارزشمند است .
من نوروز ۹۶ انشاالله عازم هستم . از توضیحات شما بسیار استفاده بردم . امیدوام بتوانم
در بازگشت من هم گزارشی مشابه تهیه کنم . سفر ما از اسفند ۹۵ شروع و تا فروردین ۹۶
ادامه خواهد داشت . سعی میکنم عکسهای سفر را در اینستاگرام خودم منتشر کنم با نام زیر:
dr.memarian
امیدوارم که سفری خوب و خوش در پیش داشته باشید و از سفر لذت کافی ببرید
سپاس فراوان