بیست و چهار روز سفر در اروپا قسمت اول

یک شنبه ۲۹ تیر ۹۳ آکروپلیس و آتن

از آتن که خدای زیباروی یونان باستان- آتنا- نگهبانش هست جز زیبایی چه می توان دید؟  معروف است که دو رب النوع برای نگهبانی آتن با هم رقابت کردند. یکی آتنا که به خدای خرد معروف است آلهه ای زیبا و هوشمند و دیگری پوسایدون که خدای دریاست. هر کدام از این خدایان به مردم آتن – در آن روز هنوز نامش آتن نبوده است-  هدیه ای دادند. پوسایدون به این مردم چشمه ی آب گرم هدیه داد و آتنا زیتون را برایشان به ارمغان آورد. مردمان آن زمان فکر کردند که دریا از شهرشان دور است پس هدیه پوسایدون را قبول نکرده و با قبول هدیه آتنا او را به عنوان الهه ی خود برگزیدند و برایش معبد درست کردند. و به افتخار او نام شهر را آتن نهادند

Atena Posidon

مجسمه پوسایدون و آتنا در موزه

پوسایدون که در این نظر سنجی کاملا دموکراتیک بازنده شده بود از بین مردم رفت. اگر چه دریا از شهر آتن دور بود اما  مگر پوسایدون فقط خدای دریا است ؟! او خدای زلزله هم هست پس برای خشم گرفتن به مردم گاه گاهی شهر را تکان می داد و با زلزله به آنان یادآور می شد که عجب خبطی در انتخاب خود کرده اند.  و اینطور ناخشنودی خود را از انتخاب مردم به آنان نشان می داد. زلزله چندین بار به این شهر آسیب زده است.

سوار بر اتوبوس سه محوره با کاپیتان های خوب و توانا به سمت دیدنی های آتن رفتیم. هوا خوب است. آنقدر گرم و آتشین نیست که از پا بیفتیم. به منطقه قدیمی آتن رسیدیم. برنامه امروز آکروپلیس ( خرابه ها و موزه ) ، معبد آتنا و معبد آرختوم   ،آرگو و محل تجمع قدیم و بعد پیاده به سمت محله پلاکا و دیدار از  میدان سینداگما است.

آکروپلیس به معنی «ارگ » خودمان است. در زمان قدیم بر روی بلندی ها ،شهر را بنا می کردند که از آسیب دشمن و تاراج آنان در امان باشد. در ایران خودمان ارگ بم بود که زلزله امانش نداد و فرو ریخت. آکروپلیس ۱۵۰ متر بالاتر از دریاست. با آنکه زلزله بسیار نابودش کرده اما از مانده ها می توان شکوه و عظمت آن را دریافت.

از موزه دیدن کردیم. موزه ای که بر روی خرابه های دوران قدیم درست شده است. در زمان ساخت و بعد از آن بسیار مورد اعتراض قرار گرفت که با ساخت این موزه آثار تاریخی از بین می رود اما یونانی ها کار خودشان را کردند و موزه را ساخته و هر چه دستشان رسید از اطراف به موزه بردند. از مجسمه های آتنا فراوان در موزه دیدم. داستان رقابت پوسایدون و آتنا را هم در موزه به صورت مجسمه ای می توان دید. پوسایدون مردی با چنگکی در دست و آتنا زنی با زره ای از مار در دست. دیدن موزه هنر می خواهد. باید هنر شناس باشی و از باستان چیزها بدانی تا لذت دیدن آثار باستانی با دانش توام شود و آن وقت می شود که ساعت ها دیدن موزه خسته ات نمی کند. هرکس با این علم و هنر بود موزه را می بلعید . همه از دیدن موزه لذت بردند.  در زمان افتتاح موزه همه ی بزرگان از هر کشوری را دعوت کردند به جز انگلستان. چون آنها تندیس بزرگ آتنا را از شهر یونان برده بودند و به این موزه باز نمی گرداند. یونایان با این روش، اعتراض خود را به رفتار متکبرانه و نادرست انگلیسی ها نشان دادند.

عکس گرفتن در موزه به جز چند جا ممنوع است . اما ما فرزندان آدم هستیم که در باغ عدن دست به میوه ممنوعه برد. اینجا هم برخی عکس می گرفتند اما فرشتگان نگهبان موزه تا جای که می توانستند مانع می شدند .از موزه بیرون آمدیم تا به اصل جنس بپردازیم. در اینجا از کوه بالا رفتن هنر کوهنوردی نمی خواهد. شیب آرام است و پله ها کمک حال ، فقط باید کفش راحت و مخصوص پیاده روی پای آدم باشد، کلاه روی سر و عینک بر چشم که آفتاب بر مغز و چشم فشار نیاورد.

برای دیدن موزه و آکروپولیس باید ورودیه دریافت کرد. اما ما که کارت ایکوموس داشتیم با پرداخت مبلغ اندکی وارد هر دو مکان شدیم. کارت ایکوموس را در ایران تهیه کرده بودیم. توصیه آقای خدابخشی و خانم ملکی بود. هشتاد هزار تومن در ایران پرداخت کردیم اما همین اکروپلیس حدود ده یورو هزینه داشت. عملا نصف پرداختی خودمان را از اینجا حاصل نموده ایم.

آکروپلیس سه هکتار مساحت دارد و معبد پارتنون ساختمانی در مرکز آن  است که تقریبا ۴۰۰ سال قیل از میلاد ساخته شده است. معبدی بزرگ و با شکوه که به معنای محل اقامت باکره هاست. جالب است در زمان ساخت این معبد برخی معماران در آن زمان این سازه را بی ارزش می دانستند. سازه ای که در سال ۲۰۰۷  رسما به عنوان بنای برجسته در میراث فرهنگی اروپا ثبت شد. ستونهای بلند و بنای عظیم که زیر آسمان آبی، معبدی بوده برای عبادت خدای خرد ، آتنا. بعدها از بتکده به کلیسا تبدیل شد و امروزه محلی برای بازدید و دیدن شکوه و ابهت گذشته و لذت بردن از هنر معماری پیشینیان.

93,04,29 Time 09 Aten Acropolis 141

معبد دوشیزگان آرختئوم                         قبرستان آگورای قدیم                        کلیسا در آگورا                     آلوورادر خرابه های اکروپلیس

انگار شیراز هستم و در پرسپولیس قدم می زنم. همان ستون ها و همان سازه ها را اینجا می توان دید. شاید بعضی دوست داشته باشند بگویند همین سازه ها و ستون ها را آنجا – شیراز- می توان دید. مهم این است که دو دشمن دیرینه که سازنده دو تمدن بزرگ زمان خود بودند چه شباهت ها با هم داشتند. اینجا به من یادوری می کند هنر و علم برای عرضه شدن مرز نمی شناسد و به سیاست و جغرافیای سیاسی هم کاری ندارد.

از این بالا می توان آمفی تاتر را دید. هر کسی به فراخور هنر عکاسی خود از محیط تصویر برداری می کند تا بعدها یادآور این دیدار باشد. به سمت معبد ارختئوم Erechtheum   رفتیم. معبدی  با ایوانی که هنوز سالم مانده با نام ایوان دوشیزگان . سر ستون های ایوان مجسمه های با نقش دوشیزگان است و مجسمه های ازقهرمانان یونان. همین مجسمه ها را در موزه به نمایش در آورده بودند.

از خرابه ها  گذشتیم و به سمت آگورا قدیمی رفتیم. در حال قدم زدن حال و هوای کوهپیمایی در توچال به من دست داد و شروع کردم به آواز خواندن. وقتی وارد آگورا می شدیم همچنان آواز می خواندم و مامور کنترل بلیط  ، دختری جوان با لبخند و با سر تکان دادن شادی اش را نشان می داد. به آگورا محل تجمع مردم رسیدیم. این قسمت هم خرابه ای است با ستون های فروریخته و برخی سرستونها و… کلیسای در آگورا هست که موزه کوچکی است. درختان کهنسال سایه ساخته اند برای رهگذران که دمی بیاسایند . با دست زدن به سنگ ها  درختها فکر می کنم هزار سال پیش دست مردی یا زنی جوان همچون من بر این درخت یا سنگ ساییده. هیچگاه او فکر نمی کرد که روزی زیر خروارها خاک مدفون شود. شاید سربازی بوده و برای عبادت به این معبد آمده است تا از خدای خود بخواهد تا او را در جنگ با پارس سالم و پیروز بازگرداند ، با دست زدن بر سنگ بدنم مور مور می شود و گویی روح گذشتگان هم بر دستان من دست می کشند.

greece kebab

کباب یونانی

هر چه قدر ورزشکار باشی و یا تشنه فرهنگ و تمدن و آداب و سنن مردم ، هر چقدر عاشق باشی ، گشنگی طبیعی ترین رفتار بدن آدمی است و خوردن غذا ساده ترین راه پاسخ به آن. به سمت پلاکا رفتیم تا پاداش این گشت و گذار را به بدن خوبمان بدهیم. مثل دیدار از آکروپلیس ازدحام هست اما اینجا دو سمت خیابان صندلی ها قرار دارد و همه نشسته اند و می خورند. بوی غذا آدم را گرسنه تر می کند. با ورود به آکروپلیس به دوران قدیم می روی و بعد از آگورای قدیم و قدم زدن و آمدن به سمت پلاکا همچنان در دوران قدیم گام بر می داری. انگار مردمان گذشته اینجا می نشستند و گپ می زدند و غذا می خوردند. وارد رستوران شدیم و ناهارمان را سفارش دادیم. کباب یونانی شبیه کوبیده خودمان است اما پرو پیمان و پر چرب با نانی روغنی که کباب روش جا خوش کرده. پیاز فراوان و جعفری . جای همه دوستان خالی خستگی در کردیم و روحمان تازه شد و برای ادامه گردش قوت گرفتیم.

Cindaghma

رژه در میدان سینداگما

از خیابان پلاکا به سمت میدان سینداگما رفتیم. اگر دقت می کردی، به گذشته می رفتی و ارسطو را از دور می دیدی که برای مردمان حرف می زند و بنیان های فلسفه و منطق ارسطویی را بنا می نهد. اینجا در روزگار قدیم محل تجمع و گپ و گفت مردم بود ولی حالا پارلمان است و سنا. اما هنوز محل تجمع است. مردمی که از دست دولت خسته می شوند و به برنامه های او اعتراض دارند اینجا تجمع می کنند. میدانی برای تخلیه هیجان های جمعی. وقتی رسیدیم که رژه دو سرباز شروع شده بود. این دو سرباز با رفتاری بامزه و رژه ای آرام و با طمانینه این ور و آن ور رفتند. ادای احترامی به کشته شدگان و تعویض شیفت آنان. از دیدن این رژه که خودش کمک به صنعت توریسم کرده به سمت اتوبوس رفتیم. در زیر آفتاب سوزان مشغول تماشای رژه بودیم. جمعیت فراوانی مشغول بود و می دید و عکس می گرفت. بعد از اتمام رژه کبوترها از دانه خوردن بر روی دستان گردشگران سود بردند.

93,04,29 Time 20 Aten Sonion 21

ایستاده بر سنگی نزدیک بر دماغه سونیون

عصر استراحتی در هتل کردیم تا هنگام غروب آفتاب را در دماغه سونیون تماشا کنیم. اگر آتن رفتید دماغه سونیون را از یاد نبرید. بیرون شهر است اما برای ما که اتوبوس همراهمان است بیرون و درون شهر بی معنی است. در قدیم بر روی این دماغه مجسمه پوسایدون ، خدای دریا ، قرار داشت اما امروز خبری از آن نیست. مردمانی که برای سفر از دریا استفاده می کردند در این معبد قربانی ها کرده و برای آرام کردن خدای دریا از او می خواستند تا کمک کند زودتر به دیار خود بازگردند. بعد از سفر هم خانواده ی چشم به راه او در این معبد دعا می کردند که سفرکرده شان زودتر و سالم برگردد. یا از روی دماغه و ساحل به دریا چشم می دوختند تا کشتی را ببینند.

هنگام غروب آفتاب به دماغه رسیدیم. انگار من هم یکی از چشم به راهان سفر کرده ی خود هستم. ایستاده ام و رقص باد را تماشا می کنم.  باد با گیسوان همراهان بازی می کند. خنک و شاد ،شاهد  غروب آفتابم،  آرام آرام و خونسرد ، خورشید به سمت منزلش رهسپارست. برخی طاقت نیاوردند و پای خود به دریای اژه سپردند. البته بی نصیب از هدایای آن هم نشدند. توتیا پای یک نفر و دستان دیگری را زخمی کرد. اما تن سپردن به آب دریای اژه و تحمل درد خار توتیا برایشان لذت بخش بود. بعد از غروبی شاد در دماغه سونیون به سمت هتل رفتیم تا روزی پر کار را به خواب شاد جبران کنیم تا فردا

این نوشته در بسیار سفر باید ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

7 دیدگاه دربارهٔ «بیست و چهار روز سفر در اروپا قسمت اول»

  1. اسماعیل زاده می‌گوید:

    باسلام وعرض ادب محضر دوست گرانمایه
    سفرنامه شمارا خواندم وحس خوبی درمن ایجاد شد .
    خواستم ازشما تشکر کرده باشم ازخداوند متعال سلامتی وتندرستی برای شما وخانواده محترم آرزومندم.

  2. دکتر معماریان می‌گوید:

    سلام و ارادت به حضور استاد ارجمند و گرامی .
    با تشکر فراوان از همه توضیحات شما در قسمت اول .
    قسمت دوم هم بسیار مفید بود .
    من از تواصیف سفرتان که بسیار خوب و آموزنده است بسیار استفاده کردم .

    برایتان موفقیت و سلامتی آرزومندم .

  3. فاطمه می‌گوید:

    سلام سفرنامه خوبی بود من ئر مورد کارت ایکوموس سوال داشتم که شنیدم برای ورود دیگه نیازی به صف ایستادن نیست درسته؟ و البته نتونستم لیست جاهایی رو که پوشش میده رو پیدا کنم شما این اطلاعات رو دارید

  4. پگاه می‌گوید:

    با تشکر از سفر نامه جالب شما و اطلاعات مفید
    جسارتا هزینه ی گندولا ها بین ۸۰ تا ۱۰۰ یورو به ازای هر قایق هست نه هر نفر …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.