بیست و چهار روز سفر در اروپا قسمت دوم

دوشنبه ۱۳ چهار شنبه ۱۵ مرداد ۹۳ مونیخ ، سالزبورگ

از آمستردام و گل های زیبایش به آلمان و مونیخ رفتیم. به سمت جنوب و شرق حدود ۸۵۰ کیلومتر راندیم تا به مونیخ رسیدیم. مسیر با حرف و شعر و آواز  و بازی پانتومیم دلپذیر شد رسیدیم آلمان . طبیعت به همان دلپذیری است. در کشت زارها و مراتع نسبت به دیگر کشورهای که در مسیرش بوده ایم، اسب بیشتر دیده می شود.  شب وقتی به هتل رسیدیم خواب چاره رفع خستگی سفر بود البته پیش از خواب گرفتن رمز وای فای برای استفاده از اینترنت از خواب هم واجب تر است.

سفر را از نیمه گذرانده ایم و در آلمان و مونیخ هستیم. اردوگاه جنگ داخائو نام وحشت آوری دارد. ننگی که بر پیشانی آلمان نشسته ، آنها از این ننگ بهترین بهره برداری را انجام می دهند. مردم به تماشای داخائو می روند و از محل زندانی شدن آنها و کشتاری که راه انداخته بودند درس می گرفتند. جنگ به هر دلیل مردود است حتی اگر برای صلح !! باشد. نام داخائو و مکانش آنقدر منفور است که حس ناخوشایندی در اتوبوس به وجود آمد. همه خسته اند و دلمرده ، کوتاه بحث و جدلی ایجاد شد ، از اردوگاه دیدن کردیم. محلی که به عنوان آدم سوزی است را دیدیم. پیش از این در کتاب رژه گارودی به صورت علمی دلایل امکان پذیر نبودن آدم سوزی در این اردوگاه و اردوگاه های مشابه را خوانده بودم و جالب اینکه یکی از همراهان هم با استدلال علمی می گفت در این اردوگاه آدم سوزی صورت می گرفت اما نه برای پاک سازی آدمها بلکه بیماران را برای جلوگیری از گسترش بیماری می سوزاندند.

صهیونیست ها که از این اقدام حداکثر استفاده را کردند. از اردوگاه بیرون آمدیم و همه – تقریبا همه – بیان کردند که ای کاش این اردوگاه جزء برنامه ما نبود، باید می آمدیم و می دیدم که جنگ چقدر می تواند منفور باشد بخصوص جنگی که به دلایل ایدولوژیک آغاز شود و قومی خود را برتر و بالاتر از دیگر اقوام بداند. خلاصه یک صبح مان را به دیدن جنایات هیتلر و تفکر او گذراندیم. اگر چه او خودش آدمی را نسوزاند اما تفکری که اجاره می دهد آدمی را بکشم چون مشابه من نیست و یا مثل من فکر نمی کند ، تفکر بسیار خطرناک و آسیب رسانی است ، باید با دیدین این مکان و مشابه های آن حس تنفر از جنگ در ما ایجاد شود.

marin plazaعصر بعد از خوردن عدس پلوی خوشمزه به عنوان ناهار به سمت میدان مارین پلازا رفتیم. میدان مرکزی شهر که City Hall   قدیمی و جدید در آن دیده می شود. سالن شهر قدیمی در سال ۱۴۷۰ ساخته شده و سالن جدید که البته نمایی قدیمی دارد در سال ۱۸۶۸ تا ۱۹۰۹  ساخته شده . این سالن که  قدیمی تر می نماید با معماری گوتیک و منارهای تیز و عروسک های بر روی بالکن جلوه ی خوبی به میدان داده است. ساعت این ساختمان که یک صد سال قدمت دارد هر روز ساعت ۱۱ و ۱۲ و ۵ عصر نواخته می شود.

در وسط میدان ستونی است – به نام ستون مریم- که بر بالای آن مجسمه مریم مقدس قرار دارد. ستون بر روی مربعی قرار گرفته که بر روی هر کنج مربع مجسمه ای است از کودکی که حیوانی را رام می کند یا می کشد مار و اژدها و شیر و حیوانی شبیه به خروس . رو به تالار جدید شهر و کنار maraia..ستون مریم باکره ایستاده باشی در سمت چپ دو گنبد سبز رنگ می بینی که بر روی مناری قرار دارد . منار کلیسای بانوی مقدس ما (Frauenkirche ) است کلیسای که در زمان ۱۴۶۸ تا بیست سال بعد ساخته شد.

خرید یکی از جذابیت های سفر است و حراج هم که باشد بر جذابیتش افزوده می شود. یکی لباس کوه خریده و دیگری لباس برای میهمانی شب. هر کسی مشغول است تا آنچه لازم می بیند در اینجا تهیه کند اگر چه با ارزش یورو اجناس کمی گران به نظر می آید اما هر چه باشد فکر می کنیم که مارک ها را اورجینال تهیه می کنیم. زیبا ترین موقعیت در این میدان شنیدن نوای موسیقی است. بتهون و موزارت. دختران با ویلون و ویلون سل ، یک جا دو نفر همنوازی فلوت باس با ویلون اجرا می کنند. آن سوی میدان آکاردیون و ویلونسل و ترومپ موسیقی محلی اجرا می کنند. یاد رقص های قدیمی این سامان افتادم . همه شاد هستند و از یک روز کار سخت به شبی پناه آورده اند تا بنوشند و چیزی بخورند و موسیقی گوش کنند. هر کس به کرمی که دارد چند سنت به نوازنده ها می پردازد.

باید از مونیخ به زادگاه نابغه ی موسیقی برویم. همه ی ما از کودکی با موسیقی موتزارت آشنا بوده ایم . به نظر من اتریش کشوری دوست داشتنی و قابل قبول است. نظم و ترتیب و آرامش و طبیعیت زیبا و آرامش بخش و تکنولوژی همه و همه را با هم دارد هم پاریس است یا حس و حال شاعرانه اش و هم آلمان است در تکنیک و نظم و ترتیب و هم سویس است در زیبایی و طبیعت افسونگرش.

mozart homeبرای رسیدن به سالزبورگ از مونیخ ۱۴۵ کیلومتر به سمت شرق راندیم. از کنار دریاچه ای (cheimesee ) گذشتیم که معروف است برای رفتن به آنجا باید همچون زمان تولد لباس بر تن نداشته باشی. از کنار دریاچه گذشتیم و به راه ادامه دادیم. همچنان در محیط سرسبر و درختان انبوه وآسمان آبی طی مسیر می کنیم. کوه های با ارتفاع کم و زیاد دیده می شود. در پارکینگ برای استراحت به نقشه ی کوه ها دقت کردم. قله های با ارتفاع ۷۰۰ متر بالاتر از سطح دریا. بلندترینشان ۱۷۰۰ متر بالاتر از سطح دریا بود. در اینجا و داخل جنگل مجوز شکار بسیار گران است. حتی مجوز ماهیگیری هم بسیار گران است اما در عوض پرورش ماهی در استخر های خصوصی مجاز است.

اتریش که وارد می شوی باید در مرز راهیاب خاص بگیری. همه حرکات ماشین را کنترل می کند حتی سبقت گرفتن و عوض کردن لاین. بیخود نیست که اینجا از پلیس خبری نیست. کسی جرات نمی کند خلاف کند ، همه مردم می دانند که مدام تحت کنترل هستند. بعد از مدتی آدم به این نظم و درستی عادت می کند. وقتی به سالزبورگ  شهر نابقه ی موسیقی رسیدیم ساعت ۱۲٫۵ بود. .

سالزبورگ با رودخانه سالزا Salzach)) و پل های بر روی آن که دو قسمت شهر را به هم وصل می کند شبیه پاریس است اما با ارتفاعات و سرسبزی فوق العاده اش شبیه سویس هم هست. انگار این دو شهر را ترکیب کرده اند. خانه موزارت که افتخار این شهر است خانه ای است دو طبقه که بالا را موزه کرده اند و برای رفتن به داخل باید هزینه پرداخت کنی عکس ها و دست نوشته های موزارت است و پایین فروشگاه است و کافی شاپ و دستشویی.

هنگام ورود به شهر از دور قلعه ای بر فراز آن دیده می شود قلعه هوهن( Festung Hohensalzburg) که سالها دست نایافتی بوده است. قبل از رفتن به سمت قلعه از خانه امادئوس موزارت دیدن کردیم. می گویند او تا ۱۷ سالگی در این خانه زندگی کرده است اما تاریخ نشان می دهد که او تا ۱۷ سالگی در مکانهای دیگری هم زندگی کرده است. کسی که از ۵ سالگی همراه پدر و خواهر نابغه اش ( آنا ماریا) به شهر های مختلف سفر می کرد تا پدر بتواند نبوغ فرزندان موسیقی دانش را به همه ی اشراف و شاهان نشان دهد. بر دیوار خانه جز نشان Mozart Wohnhaus  (خانه ی موزارت) چیز دیگری نوشته نشده است.

از پلی گذشتیم که نقش پل عشاق را در اینجا بازی می کند. بر روی پل قفل ها زده اند . تازه است و هنوز خیلی جا دارد تا به اندازه پل عشاق پاریس برسد. هدف رفتن به سمت قلعه بود از کلیسای جامع سالزبورک Salzburg Cathedral و از کنار گلدسته هایش رد شدیم و به جایی رسیدیم که آسیاب آبی آن هنوز کار می کند. نانوایی است که هنوز گندمش را با روش قدیم با این آسیاب آبی، آرد می کند – راست و دروغش پای راوی –  کمی با دیدن آسیاب آبی خوش بودیم . آن طرف تر کلیسایی است که مربوط به قبرستان است . قبرستان پیترزفردهوف. چه آرام در درون این خاک خوابیده بودند و بر کنارشان گل بود و گل.

به سمت قلعه رفتیم .قلعه هوهن که بالای کوه و بر روی دیواره ای وحشتناک ساخته شده است . به آن قلعه باکره یا دست نیافتنی می گویند. بقول یکی از همراهان آذری زبان «قیز قلعه»  کسی هنوز آن را فتح نکرده است. دو گروه شدیم ، عده ای پیاده از راه پر شیب بالا رفتیم و عده ای با وسیله قطاری که به سمت قلعه بالا می رفت. هر دو گروه بالا که رسیدیم برای ورود به قلعه و دیدار از آن و موزه اش هشت یورو پرداخت کردیم. هر چه تعداد بیشتر باشد تخفیف هم بیشتر است. کسانی که از قطار استفاده کرده بودند حدود ۳ یورو بیشتر پرداخت کردند.

بالا که می رفتم یاد قلعه روخان فومن افتادم و قلعه بابک کلیبر. به مراتب از قلعه روخان کوچکتر بود و شکوه کلیبر را نداشت اما معلوم بود حسابی به این قلعه رسیده اند. مرمت مداوم و نگهداری آن موجب شده که قلعه اینچنین تمیز و سالم به نظر بیاید. آیا کسی برای دیدن قلعه ای در ایران این مبلغ را پرداخت می کند؟ شاید درست این باشد که سوال کنیم آیا کسی برای دیدار قلعه ای مخروبه حاضر به پرداخت وجهی هست ؟ موضوع اول مرغ بود یا تخم مرغ اینجا پیش روی ماست. آیا باید اول هزینه کرد و قلعه را بازسازی نمود تا آماده بازدید شود و آنگاه از مردمانی که برای دیدن آن می ایند وجهی دریافت کرد ؟ یا ……  در حال قدم زدن مدام با خودم در حال فکر کردن و کلنجار رفتن بودم. چرا ما از دارایی های مان نگهدار نمی کنیم؟ قلعه بابک – قلعه الموت و هزاران قلاع دیگر . حداقل می دانیم که سلسله اسماعیلیه در ایران از قلعه های فراوان استفاده می کرده است

salzbourg Hohen castel

سالزبورگ از بالای قلعه هوهن

تا بالا برسم مغزم جوش آورد. به دیگران نگاه می کردم. آنها هم سر تکان می دادند. معلوم بود فکر مشابه ای در ذهن آنها هم هست. از بالای قلعه شهر زیر پای ماست. و رود سالزا و جنگل .. قلعه ای که روزگاری نگهبان شهر بود و مانع از ورود دشمنان امروز میزبان همه بود و منبع درآمدی برای شهر. دو ساعت قدم زدن در داخل قلعه و بالا و پایین رفتن از دیوارهایش و موزه اش نشانم داد که همه جای این قلعه بازسازی شده است و چه خوب و مهربانانه و استادانه

سالزبورگ به موزارت معروف است و برای خیلی که فیلم آواها ونواها  را دیده اند ، یاد آور خانواده فون تراپ و موسیقی بی نظیر آن و ترانه های فوق العاده اش است. فیلم  در ایران به نام اشکها و لبخند ها دوبله و در زمان گذشته در تلوزیون پخش شد. سرگذشت کاپتان فون تراپ و پنج فرزند اوست که توسط راهبه ای خوش آواز و موسیقی دوست به نگهداری می شود و داستان فرار این خانواده از دست ارتش نازی است.

سالزبورگ و مدرسه موسیقی اش معروف هستند. اما هدف ما رفتن به وین است و باید از موترازت خداحافظی کنیم و از پیش او به سمت وین برویم . در راه وین کنار دریاچه موندسی   mondsee ایستادیم تا ناهار بخوریم. دریاچه با قایق ها برای گردش روی آب و مکانی برای شنا و دایو و پارک بازی دوست داشتنی برای بچه ها. این پارک بازی کودک درون همه را بیدار می کرد. تاب بزرگی که نشیمنش تایر نصف شده ماشین بود. و آلاکلنگی که چند کار انجام می داد هم تاب بود و هم چرخ و فلک و هم الاکلنگ .

پارک را با دلخوری ول کرده  وبه ناهار که فسنجون بود رسیدم. بعد از ناهار هم از دریاچه و پارک خوبش جدا شدیم و تا وین که دویست و هشتاد کیلومتر با ما فاصله داشت راندیم. هتل ما در وین در خیابان یک طرفه ای است که دو طرف آن ماشین پارک شده بود. کاپیتان با مهارت و یک دندگی ماشین را از خیابان رد کرد بدون اینکه آسیبی به هیچ کدام از ماشین ها وارد شود. هتل Best Western Hotel Reither و اتاق و خواب

این نوشته در بسیار سفر باید ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.

6 دیدگاه دربارهٔ «بیست و چهار روز سفر در اروپا قسمت دوم»

  1. محمد می‌گوید:

    سلام، می خواستم ازتون خیلی تشکر کنم که این تجربه عالیتون رو با ما به اشتراک گذاشتین. منم می خوام به زودی انشاالله این تجربه رو به دست بیارم.
    اگه لطف کنین، بفرمایین ۱، پولهاتون رو چطور حمل می کردین? اگه کردیت کارت گرفتین، کجا افتتاح حساب کردین?
    ۲ آیا جایی در این مسیر بود که احساس امنیت کمتری نسبت به جاهای دیگه بکنین?
    ۳ اگه مجبور بشین دو یا سه کشور رو از این مجموعه حذف کنین تا کشورهای دیگه ای جایگزین اونا کنین کدوما رو حذف می کنین?
    ۴ به نظر میاد این سفر خیلی با عجله بود و فرصت ۲۴ روزه برای این سفر کافی نیست? درسته?

    • ابوالقاسم ابراهیمی می‌گوید:

      با تشکر
      ۱) با توجه به اینکه مسافرت به صورت یک تور و با اتوبوس صورت گرفته و خورد و خوراک ما هم به صورت غالب با خود تور بود در نتیجه نیاز نبود که پول زیادی با خودمون همراه داشته باشیم. همان مقدار مجاز هر مسافر برای ما کافی بود. من همیشه در مسافرت یک کوله پشتی و یک کیف کمری همراهم هست و وجه مورد نیاز را همراهم می برم. البته طبق توصیه بزرگان همه وجه را همراهم نمی برم و توی صندوق ( safe box) هتل می گذارم. من نیاز به کارت اعتباری نداشتم. مبالغ را هر دو کشور تبدیل کردم – ترکیه و مجارستان – باقی کشور ها از یورو استفاده کردم
      ۲) همه ی کشورهای که رفتیم به طور عام به ما اعلام می شد که مواظب کیف و پول و وسایل خودمان باشیم. در هر جایی که صف می ایستادیم – فرودگاه ، صف رفتن به مکان های دیدنی و … – از تلوزیون آن برنامه ای پخش می شد که نشان می داد چطور از وسایل خودمان مراقبت کنیم. در تمام مسیر سفر باید مواظب تبدیل وجه خود باشید که در صرافی های مجاز انجام شود. در پاریس دست فروش های فراوانی بودند و به توصیه دیگران برای خرید از آنها فقط پول به اندازه ارایه شود چون غالبا اسکناس های تقلبی به مسافران می دهند.
      از نظر امنیت کلی با توجه به اینکه در گروه بودیم مشکل خاص نداشتیم اما در پاریس و مجارستان از یکی از همسفرهای ما دزدی کردند. در ونیز ایتالیا گدا زیاد دیدم.
      من همیشه در همه جا مواظب لوازم و وسایلم هستم توصیه می کنم مواظب وسایل خود باشید.
      ۳) ما از آلمان به خوبی دیدن نکردیم. به نظرم می شد آن را حذف کرد. اما دیدن از یونان و ایتالیا و اطریش و مجارستان فوق العاده بود. می شود یک برنامه یک هفته ای برای اتریش و مجارستان تهیه کرد. و همینطور یونان و ایتالیا.
      ۴) برنامه ی زمینی با گروه و تعداد زیاد بود اما فوق العاده خاطره انگیز و خوب.
      امیدوارم شما هم از برنامه تون لذت ببرید

  2. محمد می‌گوید:

    از راهنمایی و پاسخ شما بسیار متشکرم
    به نظر من خاطرات شما در این سایت کامل ترین راهنما برای این مسافرت بود که در اینترنت دیدم

  3. دکتر معماریان می‌گوید:

    سلام .
    با اینکه مدت زیادی از گزارش شما میگذرد ، اما بسیار مفید و ارزشمند است .
    من نوروز ۹۶ انشاالله عازم هستم . از توضیحات شما بسیار استفاده بردم . امیدوام بتوانم
    در بازگشت من هم گزارشی مشابه تهیه کنم . سفر ما از اسفند ۹۵ شروع و تا فروردین ۹۶
    ادامه خواهد داشت . سعی میکنم عکسهای سفر را در اینستاگرام خودم منتشر کنم با نام زیر:
    dr.memarian

    • ابوالقاسم ابراهیمی می‌گوید:

      امیدوارم که سفری خوب و خوش در پیش داشته باشید و از سفر لذت کافی ببرید
      سپاس فراوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.