-
از اینستاگرام دیدن کنید
واژه مورد نظر را در کادر بنویسید
-
نوشتههای تازه
- علایم نارسایی قلب که باید مراقب باشید
- هر سطح از فعالیت بدنی در کهنسالی با حافظه ی بهتر مرتبط است
- ویتامین D و پیشگیری از زوال عقل
- ورزش مناسب سلامتی کدام است؟
- استاتین ها منافع و عوارض آن
- افسانه یا واقعیت در فشار خون بالا ( هیپرتنشن)
- جراحت و زخم های پوست
- احتباس ادراری
- با چشمان مهربان باشیم
- غربالگری یا بیماریابی چیست.
- مفصل شانه، درد و محدودیت حرکت
- تجویز رژیم غذایی
- پروتین لازم برای افراد گیاه خوار، وگان، وجترین
- پروتین مورد نیاز بدن در روز
- چگونه ورزش کنیم؟ هوازی، ایروبیک
دسته بندی مقالات در سایت
- بسیار سفر باید (۱۰)
- بیماری و درمان (۱۳۵)
- تغذیه و سلامت (۸۸)
- داستان کوتاه (۱۴)
- درس های زندگی (۱۷)
- گیاهان دارویی (۱۵)
- مراسم و روزهای خاص (۱۷)
- نگاه ها و نظر ها (۵۷)
- ورزش و سلامت (۱۴)
- یاد ها و خاطره ها (۱۴)
مقاله ها بر اساس برچسب ها
-
گزینش براساس روز انتشار مقاله
بایگانی دسته: داستان کوتاه
واکسن روسی و من
پیش از این در مورد واکس روسی زیاد فکر کرده بودم. مانند شاهزاده ی دانمارکی قدم می زدم و می گفتم «زدن یا نزدن، مسئله این است» اگر واکسن فایزر به ما می رسید که سریع سر اولین خطبه، بعله را داده … ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان کوتاه, یاد ها و خاطره ها
دیدگاهتان را بنویسید:
عکاسی قدیم و عکس های جدید
اولین بار که دوربین خریدم، دانشجو بودم. دلم می خواست یکی از آن دوربین های اس ال آر بخرم. مثلا کانن، نیکون . موقع عکس گرفتن بندش را بندازم گردنم و دوربین را با دست راست بگیرم و بگذارم روی … ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان کوتاه, درس های زندگی
دیدگاهتان را بنویسید:
سوار بر خاطره ها، دوچرخه سواری تا روستا
سوار دوچرخه ام و در جاده خاکی می رانیم. دوچرخه ۲۸ سیاه رنگی است و من بین فرمان و زین روی تنه ی دوچرخه نشسته ام. سوار بر خاطره و دوچرخه سواری تا روستا ادامهی خواندن
منتشرشده در بسیار سفر باید, داستان کوتاه
دیدگاهتان را بنویسید:
پارک شفق و کلاغ هایش
پارک شفق و کلاغ هایش صبح امروز از در جنوبی پارک وارد شدم. روز جالبی است. روز صداهاست انگار. از خانه که بیرون آمدم صدای جرینگ جرینگ دسته کلیدم موجب شد که به جای گذاشتن تو جیب توی مشت بفشارمش. … ادامهی خواندن
منتشرشده در بسیار سفر باید, داستان کوتاه, نگاه ها و نظر ها
دیدگاهتان را بنویسید:
پارک شفق و قدم های صبح گاهی
صبح ها پارک شفق قدم می زنم. عادتی است که مدتی است ترکش کردم. پارک شفق هم سن و سال منه و به همین دلیل دوستش دارم. اگر چه کوچک و پر پیچ و خم است اما سرسبز و پر … ادامهی خواندن
منتشرشده در بسیار سفر باید, داستان کوتاه, نگاه ها و نظر ها
دیدگاهتان را بنویسید:
تلوزیون شاوب لورنس قدیمی
تلوزیون شاوب لورنس با اون چوب خوش ترکیب و تراش کاری شده اش افسون گر بود. رنگ قهوه ای براقش و بخصوص دو لنگه ی درش آدم را مفتون خودش می کرد. دو لنکه که هر لنگه اش دو تا می شد و برای دیدن برنامه ها باید در تلوزیون را باز می کردی. در اتاقی بود انگار برای ورود میهمانان . در تلوزیون مبله را باید با دقت باز و بسته مى کردى مبادا به لامپ تصویرش آسیب برسه. روى تلوزیون هم یک پارچه گذاشه بودند و یک گلدان هم روش. هم میزی بود برای تزیین و هم برنامه های برای دیدن . البته برای ما بچه ها که جلوه ی تزیینی اش بیشتر بود تا دیدن برنامه هایش. ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان کوتاه, نگاه ها و نظر ها
۷ دیدگاه
چشم ها چه خوب دروغ می گویند.
مدت هاست که در پارک قدم می زنم و روش قدم زدن من ساده است. اول آرام قدم می زنم و بعد کم کم سرعتم زیاد تر می شه و در انتها یک دور و شاید دو دور بدوم و بعد … ادامهی خواندن
منتشرشده در بسیار سفر باید, داستان کوتاه, نگاه ها و نظر ها
دیدگاهتان را بنویسید:
پارک شفق هنگام بازگشایی مدارس
در ضلع شرقی پارک شفق مدرسه ابتدایی هست که در ایام مدرسه ،صدای ناظم از بلند گوی مدرسه به گوش می رسه. وقتی به محدوده ظلع شرقی برسی از توی بلند گوی مدرسه نصایح ، داد و هوار ، این … ادامهی خواندن
منتشرشده در بسیار سفر باید, داستان کوتاه, مراسم و روزهای خاص
دیدگاهتان را بنویسید:
تولدی دوباره
کوه افسونگرست، آدم را به عمق خودش –ا گر عمقی داشته باشه- می بره. ستاره های شب و طبیعت بکر و دست نخورده همیشه دیوانه اش می کردند اما این آبشار آخرش بود. اسیر خودش کرده بود. سختی صعود به لذت دیدن این همه زیبایی می ارزید. فراتر از ارزش گذاری بود. فوق العاده . سه شب درون این طبیعت خوابییدن و بریدن از دنیای که اون بیرون بود. هیجان انگیز است. اون بیرون دنیای ماشین بود و سرو صدا. اما اینجا دنیای موسیقی بود. آب و نوای شورانگیزش و موسیقی پرندگان. در همه جا نواها بودند. تبسم نسیم و ترنم باد در گوش برگ ها. همه و همه این صدا ها را با آنچه قبلا شنیده بود متفاوت می کرد. همه اینها جوان را دیوانه می کرد. ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان کوتاه, درس های زندگی, نگاه ها و نظر ها
دیدگاهتان را بنویسید:
منتظر و چشم به راه
من فقط ده ساله که شاهدم، اما مردم می گن که خیلی وقته منتظره. زیر بارون ، زیر برف. زیر تیغ آفتاب. همینطور یله داد به دیوار کوتاه پارک و چشم به راهه.
خوشم می یاد ازش . از اولین باری که دیدمش ، از فرم ایستادن و قرار گرفتنش لذت بردم. هر بار که می دیدمش به یاد جوانی های حاجی می افتادم. خدا رحمت کنه رفتگان شما را، خدا بیامرز همینطور یک دستش را می گذاشت رو میز .
همینطور تو وسط پارک واستاده و به بازی و بالا پایین پریدن های بچه ها و قدم زدن پیرمردا و پیرزنها و ورزش کردن جوانها، بی تفاوت و بی توجه است. به یک چیز عمیق تر نگاه می کنه و در جستجوی کسی است که گمش کرده….. ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان کوتاه, نگاه ها و نظر ها, یاد ها و خاطره ها
دیدگاهتان را بنویسید: