-
از اینستاگرام دیدن کنید
واژه مورد نظر را در کادر بنویسید
-
نوشتههای تازه
- علایم نارسایی قلب که باید مراقب باشید
- هر سطح از فعالیت بدنی در کهنسالی با حافظه ی بهتر مرتبط است
- ویتامین D و پیشگیری از زوال عقل
- ورزش مناسب سلامتی کدام است؟
- استاتین ها منافع و عوارض آن
- افسانه یا واقعیت در فشار خون بالا ( هیپرتنشن)
- جراحت و زخم های پوست
- احتباس ادراری
- با چشمان مهربان باشیم
- غربالگری یا بیماریابی چیست.
- مفصل شانه، درد و محدودیت حرکت
- تجویز رژیم غذایی
- پروتین لازم برای افراد گیاه خوار، وگان، وجترین
- پروتین مورد نیاز بدن در روز
- چگونه ورزش کنیم؟ هوازی، ایروبیک
دسته بندی مقالات در سایت
- بسیار سفر باید (۱۰)
- بیماری و درمان (۱۳۵)
- تغذیه و سلامت (۸۸)
- داستان کوتاه (۱۴)
- درس های زندگی (۱۷)
- گیاهان دارویی (۱۵)
- مراسم و روزهای خاص (۱۷)
- نگاه ها و نظر ها (۵۷)
- ورزش و سلامت (۱۴)
- یاد ها و خاطره ها (۱۴)
مقاله ها بر اساس برچسب ها
-
گزینش براساس روز انتشار مقاله
بایگانی دسته: داستان کوتاه
رو به فردا
موهایش تُنک شده، یعنی حسابی تنک شده. سیاهی موهای پرکلاغی اش با سفیدی آغشته شده. یک جوری که مردم بهش می گن جو گندمی. صورتش هنوز خندان است و چشم هاش همان برق و همان نشاط سابق رو داره . چروک دور چشم هاش نشان می ده که روزها و ماه ها داره سرعتش رو کمی زیادتر می کنه.
به مرد روبرو لبخند می زنه. اون هم با خنده پاسخش می ده. سالهاست که هم دیگه رو می شناسن. همیشه با لبخند احوال پرسی می کنن و قربون صدقه هم می رن. بسته به حال و حوصله اش ,احوال پرسی آنها از چند ثانیه تا دقایقی طولانی تر ، طول می کشه. همیشه به هم تعارف می کنن که «به به ، عجب خوش تیپ شدی ، اوه اوه اونجا را نگاه عجب معرکه ای , چه هیکل توپی ….» اما گاهی اوقات – هر از گاهی – نگاه شون یک جور دیگه ای, با دقت و حسرت بیشتری به هم نگاه می کنن ،انگار این دفعه هم از همون موقع هاست. ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان کوتاه
دیدگاهتان را بنویسید:
کفش تازه
خیلی حالش گرفته شد. اشک تو چشم هاش جمع شده بود و می خواست گریه کنه. گریه هم کرد. با خودش گفت :عجب شانسی. درست باید امروز این اتفاق بیفته؟! چرا برای من ؟! همه اش تقصیره داداشمه. به … ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان کوتاه, یاد ها و خاطره ها
دیدگاهتان را بنویسید:
آرزوهای که حرام شدند. شل سیلور استاین
آرزو های که حرام شدند جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کند به لستر گفت : یه آرزو کن تا برآورده کنم لستر هم با زرنگی آرزو کرد دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد بعد با هر کدام … ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان کوتاه, درس های زندگی
دیدگاهتان را بنویسید:
راه بهشت اثر پائولو کوئلیو
راه بهشت. مردی و اسب و سکش مردی با اسب و سگش در جادهای راه میرفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقهای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است … ادامهی خواندن
منتشرشده در داستان کوتاه, درس های زندگی
دیدگاهتان را بنویسید: